نگاه پلاگیوس و آگوستین به مشکل گناه و راه نجات از آن
13/11/2022مفهوم مسیحیت غیر مذهبی در تفکر دیتریش بونهوفر
13/11/2022تاریخ تفتیش عقاید
مقدمه
دستگاه تفتیش عقاید از روحانیون مسیحی قدرتمندی تشکیل شده بود که تشکیلاتی را اداره میکردند که به «اداره مقدس» مشهور بود.[1] این دستگاه از فرانسه آغاز گردید.[2] و بعد از آن تقریبا کل اروپا را فرا گرفت. دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا بسیار سخت گیرتر و بدنام تر از همه شد و چند قرن ادامه داشت.[3] اما این دستگاه گاهی به کمک پادشاهان اروپا میآمد تا آنها را از دست مخالفان سیاسی آنها خلاص نماید.[4] این دستگاه در کلیسای کاتولیک وجود داشت و به نوعی زیر قدرت پاپها اداره میشد.[5] کلیسای کاتولیک از طریق قدرت طلبی یک سری از پاپها بر قدرتش افزوده شده و در زمان پاپ « اینوسِنت سوم» به اوج قدرت خود رسید.[6] در این زمان کلیسای کاتولیک بر همه امورات زندگی مردم تسلط داشت.[7] در بعضی از نقاط اروپا افراد سودجو وارد کلیسا شدند و به مَناسب بالایی نیز دست یافتند. آنها به فکر جمع آوری ثروت و مال اندوزی بودند و از آموزه های راستین ایمان مسیحی فاصله گرفتند.[8] دیدن این عوامل باعث میشد که بسیاری از مردم از کلیسای کاتولیک سرخورده و ناراضی شوند.[9]
دلایل به وجود آمدن دستگاه تفتیش عقاید
ظهور فرقه بدعتکار
در اواخر قرن دوازدهم در فرانسه و در منطقه ایی به نام «لانگدوک»[10] یک فرقه جدید مسیحی به وجود آمد. این فرقه خود را «کاتار» به معنی پاک و خالص می نامید.[11] پاک و خالص به این معنا که خود را پیرو مسیحیت اولیه و تعلیمات عیسی مسیح می دانست. مبشرین این فرقه به روستاها سفر میکردند و عقاید خود را در بین کشاورزان و مردم عادی گسترش میدادند. کم کم عقیده آنها طرفدارانی در شهرها و در بین افراد ثروتمند پیدا کرد. در نهایت هزاران نفر پیرو عقیده کاتارها شدند.[12]
عقاید کاتارها
رهبران کاتارها از قوانین سخت گیرانه مذهبی تبعیت میکردند. آنها ازدواج نمیکردند و زندگی زاهدانهایی داشتند و همینطور با رژیم غذایی گیاه خواری زندگی میکردند. کشیشان کاتولیک در مقابل رهبران فرقۀ کاتار افرادی ناشایست و فاسد به نظر میآمدند، چون اکثر آنها ثروتمند و بسیار پر اِدعا بودند.[13] بنابراین از دید کلیسای کاتولیک افراد فرقۀ کارتار بدعتکار محسوب میشدند. البته باید در نظر داشت که کاتارها به ثَنویت اعتقاد داشتند.[14] آنها معتقد بودند که خلق دنیا و جسم انسان (یا ماده) کار شیطان است و فقط روحْ را که نیک است خدا آفریده.[15] به عشاء ربانی اعتقادی نداشتند و میگفتند که عیسی مسیح پسر خدا نیست. آنها به آموزه کاتولیکی برزخ و دوزخ نیز اعتقادی نداشتند، و معتقد بودند که یک شخص میتواند در لحظۀ قبل از مرگ کامل شده و به بهشت رود. اگر نمیتوانست این کمال را به دست بیاورد روح او به زندگی در بدن یک حیوان پست محکوم می شد.
واکنش کلیسای کاتولیک
منشِ رهبران کاتارها باعث اقبال عمومی از این فرقه شد. اما کلیسا از این اقبال به وحشت افتاد و نگران شد که قدرت و اقتدار رُم به چالش کشیده شود. بنابراین با آن، به عنوان نوعی بدعتگذاری و جُرم برخورد کرد.[16] تاریخدان فرناند هیوارد در این باره مینویسد: «کلیسا عقیده داشت که چون سرپرستی مقدس روح آدمیان را بر عهده دارد، نمیتواند اجازه دهد که چنین اشتباهات فاحِشی مومنان را به پلیدی آلوده سازد.»[17] پاپ مقتدر کلیسای کاتولیک « اینوسِنت سوم»[18] اسقفهای فرانسه را مامور کرد تا بر علیه کاتارها اقدام کنند و رهبران آنها را که «الگوهای کامل» خوانده میشدند دستگیر نمایند.[19]
جهاد آلبیگایی
اما اقدامهای اسقفان فرانسه کفایت نمیکرد و آنها نتوانستند جلوی انتشار عقاید کاتارها را بگیرند. بنابراین با اعلام جنگ از طرف پاپ، جنگجویان صلیبی به منطقه لانگدوک حمله کردند. نماینده پاپ در 1209 میلادی در نامهایی به پاپ اینوسِنت نوشت: «افراد ما شهر بزیه را تصرف کردند و به هیچ کس رَحم نکردند و حدود بیست هزار نفر را از دم تیغ گذراندند و تمام شهر را غارت کرده و به آتش کشیدند. این آتش خشم و غضب خداوند بود که شهر را در کام خود فرو برده بود.»[20] این جنگ به «جهاد آلبیگایی» معروف شد. اما با تمام کشتارها و ویرانی چندین شهر در فرانسه کاتارها از بین نرفتند. چون آنها از پایگاه مردمی خوبی در بین دهقانان برخودار بودند. رهبران آنها تا مدتها در بین مردم مخفی شدند و عدهایی نیز به کشورهای دیگر مانند ایتالیا فرار کرده و به فعالیت پرداختند.[21]
آغاز به کار تفتیش عقاید
زمانی که پاپ اینوسِنت سوم متوجه شد که نتوانسته با جنگ همه کاتارها را از بین ببرد، دست به اقدام دیگری زد. او یک اداره حقوقی تازه تاسیس کرد که مستقیما زیر نظر پاپ اداره میشد و مامور بود تا افراد بدعتکار را بیابد و آنها را مجازات نماید.[22] اکثر اعضای این اداره تفتیش عقاید، راهبان صدقه بگیری بودند که در فقر زندگی خود را وقف خدمات کلیسایی کرده بودند. آنها به پاپ وفادار بودند و از طرف او اختیار شنیدن اعترافات و آمرزش گناهان را داشتند.[23] در این زمان «دومینگو دو گوزمان» راهب اسپانیای و مؤسس فرقۀ «دومینکنها» به دیدار پاپ رفت و پاپ از او خواست که در هدایت کاتارها کوشا باشد. «فرانسیس آسیسی» مؤسس «فرقۀ فرانسیسکنها» نیز به رُم رفت و پاپ از او خواست تا در مبارزه با کاتارها کمک کند. بدین ترتیب فرقه «دومینیکنها»[24] و «فرانسیسکنها» وارد دستگاه تفتیش عقاید شدند.[25]
شروع محکومیتها
دومینکنها در فرانسه و اسپانیا شروع به فعالیت کردند و راهبان فرقۀ فرانسیسکنها نیز در ایتالیا با فروتنی به دنبال بدعتکاران بودند تا با موعظه آنها را تشویق کنند که از آموزه های کلیسای کاتولیک پیروی نمایند.[26] اما آنها نتوانستند موفقیت چشمگیری به دست بیاورند و لازم بود اقدامات جدی تری انجام شود.[27] بنابراین پاپ اینوسِنت سوم در سال 1215 اسقفان و متفکران کلیسا را جمع کرد و شورای «لاتران» را تشکیل داد.[28] در این شورا توافق شد کسانی که از بازگشت به آموزههای کلیسای کاتولیک خودداری میکنند باید با مجازاتهای تبعید و مصادره اموال روبرو شوند. همچنین توافق شد بدعتگذاران نمیتوانند در مشاغل دولتی کار کنند، در دادگاه شهادت دهند، و نمیتوانند وصیت کرده و حتی ارث ببرند.[29] اما مجازات بدعتکاران به اینجا ختم نشد و در سال 1252 و در زمان پاپ «اینوسِنت چهارم» اعدام از طریق سوزاندن نیز به مجازاتها اضافه شد.[30]
ساختار سیستم تفتیش عقاید
اداره تفتیش عقاید که با حمایتهای پاپهای کاتولیک روز به روز بر قدرت آن افزوده میشد، با شروع قرن چهاردهم به یک تشکیلات بین المللی بسیار قدرتمند تبدیل شد. این تشکیلات در کشورهای فرانسه، هلند، آلمان، لهستان، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال فعالیت داشت و مردم از کارکنان تفتیش عقاید هراس داشتند.[31] مفتشین حتی پادشاهان و حاکمان را زیر نظر داشتند و آنها باید به کارکنان محلی این اداره پاسخگو میبودند.[32] دیگر از آن راهبان دوره گرد که به دنبال بدعتکاران بودند که آنها را متقاعد کنند خبری نبود، بلکه روشهای تفتیش عقاید روز به روز سخت گیرانه تر میشد.[33]
نحوه تحقیق
زمانی که یک اسقف محلی به کارکنان این اداره خبر میداد که عده ایی از بدعتکاران در این منطقه حضور دارند، افراد این اداره وارد منطقه میشدند. بعد، تمامی مردم آن منطقه به میدان اصلی فرا خوانده میشدند. سپس مامور تفتیش عقاید به مردم اعلام میکرد که در یک دوره سی روزه یا چهل روزه آماده شنیدن اعترافات آنها است. همه کسانی که از دیدگاه های کلیسای کاتولیک کوچکترین انحرافی پیدا کرده بودند باید اعتراف میکردند. این اعترافات شامل گناهان جنسی و یا عدم صداقت در معاملات تجاری نیز بود. مامور تفتیش عقاید انتظار داشت که اگر شخص بدعتکاری را میشناسند معرفی نمایند. در صورت اعتراف داوطلبانه و معرفی بدعتکاران مجازات کاهش پیدا میکرد. اما در صورت اثبات اینکه شخص گناهکار بوده اما اعتراف نکرده، و یا شخص بدعتکاری را میشناخته اما معرفی نکرده، به اشد مجازات محکوم میشد.
دوره مهلت
در زمان دوره «مهلت» ماموران اداره تفتیش عقاید پشت صحنه کار میکردند و با کمک مامورین مخفی که همراه خود میآوردند تحقیقات را به پیش میبردند.[34] این مامورین مخفی اصطلاحاً «آشنا» نامیده میشدند.[35] مردم منطقه از حضور آشناها دچار ترس و اضطراب میشدند، مخصوصا که خبر بازداشتهای شبانه و شکنجههای وحشتناک از مناطق قبلی حضور این افراد را میشنیدند. آنها چنان وحشت میکردند که به گناهان خود اعتراف کرده و برای اطمینان، حتی به همسایگان خود تهمت میزدند.[36] در این دوره اگر شخصی به گناه کوچکی اعتراف میکرد به مجازاتهای سبکی مانند حضور در مراسم عشاء ربانی و یا پرهیز از خوردن گوشت و شراب برای مدتی محکوم میشد. اما اگر باز دچار لغزش میگردید به مجازاتهای سنگین محکوم میشد.[37]
پس از دوره «مهلت» کسانی که خود کارکنان اداره تفتیش از قبل به آنها مظنون بودند و همینطور کسانی که همسایگان آنها بر علیه آنها گزارش داده بودند دستگیر می شدند. بعد از دستگیری، آنها تمامی حقوق مدنی خود را از دست داده و حتی همسر و فرزندان آنها تشویق میشدند که برای تبرئه شدن، آنها را ترک نمایند.[38] اگر کارکنان اداره شک میکردند که ممکن است شخصْ گناهکار باشد، برای دورهایی نا معلوم او را به زندان میانداختند.[39] آنچه در این زندانها میگذشت به عمد پنهان نگاه داشته میشد. حتی زندانیان بی گناه نیز به شرط سکوت و با سوگند خوردن از زندان آزاد میشدند.[40]
زندانهای اداره مقدس
شرایط در این زندانها بسیار وحشتناک بود. سلولها گاهاً حتی نور و هوا نداشتند و زندانیان از روز یا شب بودن آگاه نمیشدند. به زندانی گفته نمیشد که به چه دلیل زندانی شده است. کسی که او را متهم کرده مشخص نمیشد. اجازه گرفتن وکیل نیز نداشتند. محاکمه آنها غیر علنی برگزار میشد. تمامی اینها باعث شده بود مردم از نام «اداره مقدس» وحشت داشته باشند. کلیسا امیدوار بود با ایجاد این ترس بتواند مردم را به کلیسای کاتولیک وفادار نگاه دارد. تمامی این موارد با قانون و شرع و کتاب مقدس ناهماهنگی داشت، اما فتواهای پاپ باعث میشد که این روال غیرقانونی مجاز شمرده شود.
کسانی که به زندان افکنده می شدند نمیتوانستند در مقابل مُفَتشان آموزش دیده مقاومت کنند. آنها باید مفتشان را قانع میکردند که بی گناه هستند. اما قانع کردن آنها به سادگی امکانپذیر نبود. گاهی مفتشان متقاعد نمیشدند که شخص بی گناه است، و او سالهای سال در زندان میماند. حال دیگر مفتشان آن دسته کوچک راهبان دومینیکن و یا فرانسیسکن نیستند که به دنبال موعظه بدعتکاران باشند، بلکه آنها به نیرویی قدرتمند و گستردۀ تفتیش عقاید تبدیل شده اند که با مهارت و تجربۀ بسیار، مظنونان را بازجویی کرده و اعتراف میگیرند.[41] یکی از همین راهبان فرانسیسکن به نام دلیسیو میگوید: «اگر پطرس و پولس هم به عنوان مظنون به محاکمه کشیده میشدند نمی توانستند خود را تبرئه کنند.»[42]
تفتیش عقاید در اسپانیا
راه فراری نیست
دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا بدنام ترین این سیستم بود. این دستگاه در اسپانیا بیشتر از هر جای دیگری دوام آورد و تا نیمه قرن نوزدهم همچنان ادامه داشت. در اسپانیا این اداره یکی از ادارات دولتی محسوب میشد. در دیگر مناطق اروپا دستگاه تفتیش عقاید به دنبال ایمان خالص کاتولیکی بود، اما در اسپانیا این اداره، به غیر از مورد ایمان، به دنبال خلوص نژادی نیز بود. اگر شخصی این دو مورد را با هم نمیداشت، احتمال اینکه زنده بماند و یا بتواند همچنان در اسپانیا اقامت داشته باشد بسیار پائین بود.[43] این اداره، تاثیرات منفی زیادی بر اسپانیا گذاشت. کشور را از نظر فکری و فرهنگی عقب مانده نگاه داشت. چون ورود کتاب های منتشر شده از کشورهای دیگر ممنوع بود. به همین دلیل دانشگاه های اسپانیا از نظر رشد علمی دچار رکود شدند و نتوانستند پا به پای اروپا رشد نمایند.
دلیل تفتیش تبار مردم
اسپانیا در قرن هشتم توسط مسلمانان شمال آفریقا فتح شد. از آن زمان جنگی که چند قرن به طول انجامید برای باز پس گیری سرزمین اسپانیا شروع شد. نهایتا در سال 1492 آخرین قسمت از اسپانیا از اعراب مسلمان پس گرفته شد. در این جنگها یهودیان از نظر مالی به حاکمان اسپانیا کمک میکردند. بعد از عقب نشینی لشکر اعراب، جمعیتی از اعراب که عموما کشاورز بودند و قرنها بود که به اسپانیا مهاجرت کرده بودند به زندگی در آنجا ادامه دادند.[44] حضور این مردم باعث می شد که اسپانیایی ها تسلط اعراب بر اسپانیا را که برای آنها ناخوشایند بود به خاطر بیاورند.[45] بنابراین دستگاه تفتیش عقاید شروع کرد به فشار آوردن به آنها و نهایتا در قرن هفدهم به آنها اعلام کرد که یا مسیحی شوند یا اسپانیا را ترک کنند.[46]
به دنبال یهودیان
گروه دیگری که هم تبار اسپانیایی نداشتند و هم مسیحی کاتولیک نبودند، یهودیان ثروتمندی بودند که قرنها برای بیرون راندن مسلمانان به اسپانیا کمک مالی کرده بودند. حسادتها بر علیه یهودیان شروع شد و افسانه های دروغین بر علیه آنها ساخته شد. راهب فرانسیسکن که سابقاً خود خاخام یهودی بود در سال 1459 در کتابی به نام «دژ ایمان» چند مورد از این افسانه ها را نوشته است: «آنها کودکان مسیحی را به قتل میرسانند، خانه های مسیحیان را به آتش میکشند، در کلیساهای مسیحی طلسم می گذارند، نان مقدس عشاء ربانی را سوراخ میکنند و به شمایل عیسی چوب میزنند. به عیسی مسیح و رسولان ناسزا میگویند و ذخیره آب مسیحیان را مسموم میکنند.»[47] این تصورات اشتباه کافی بود، تا مردم متعصب و دستگاه تفتیش عقاید با هم بر علیه یهودیان متحد شوند.
یهودیان بسیاری برای در امان ماندن از جفاها به مسیحیت گرویدند و غسل تعمید گرفتند و تمامی اعمال مذهبی کلیسای کاتولیک را انجام میدادند. این گرویدن آن قدر زیاد بود که در سال 1391 کشیشان کاتولیک با کمبود روغن مقدس برای انجام غسل تعمید مواجه شده بودند.[48] این نوکیشان مسیحی برای متعصبان اسپانیایی که به دنبال نابودی یهودیان و اخراج آنها بودند معذوراتی به وجود آوردند، چون آنها مسیحی شده بودند. راه حل، کمک گرفتن از دستگاه تفتیش عقاید بود تا بتواند مشخص کند که چه کسی واقعا مسیحی شده و چه کسی در خفا همچنان به آداب و رسوم یهود پایبند است.[49]
پادشاه و ملکه، حامیان دستگاه
تفتیش عقاید بر علیه یهودیان از قرن چهاردهم شروع شد و تا قرن پانزدهم ادامه داشت.[50] اگر دستگاه تفتیش عقاید پی میبرد که شخص برای مصلحت اندیشی مسیحی شده است تحت محاکمه قرار میگرفت و تمام دارایی خود را از دست میداد.[51] در زمان پادشاهی «فردیناند»[52] و «ایزابل»[53] در اسپانیا، حرص پادشاه برای مصادره اموال تازه مسیحیان یهودی نژاد، و جدیت همسرش برای گسترش ایمان کاتولیکی،[54] بر بی رحمی دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا افزود. از آن زمان به بعد دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا چنان توسعه پیدا کرد که حضور آن تا نیمه قرن نوزدهم ادامه داشت.[55] این اداره در اسپانیا «سوپْرِما» (مرجع عالی) نام داشت.[56]
اخراج یهودیان از اسپانیا
بزرگترین اقدام اداره سوپْرِما در اسپانیا مربوط به اخراج دسته جمعی یهودیان می باشد. در سال 1490 با شکنجه چند تن مسیحی یهودی نژاد از آنها اعتراف گرفتند که به دین یهود بازگشته اند و در روز جمعه صلیب، یک پسر بچه چهار ساله مسیحی را به صلیب کشیدهاند و قلب او را در آورده اند. هیچ پدر و مادری ادعا نکرد که فرزندش مفقود شده است و هیچ جسدی هم پیدا نشد. اما این اعترافات زیر شکنجه، بهانه ایی به دست شاه فردیناند داد تا یهودیان را مجبور کند یا مسیحی شده یا در آگوست سال 1492 اسپانیا را ترک کنند. تعداد اخراجیان بین 160 تا 800 هزار نفر تخمین زده می شود. بسیاری از آنها در مسیر کشورهای دیگر به دست راهزنان یا به قتل رسیدند و یا به بردگی فروخته شدند. البته تعدادی از یهودیان نیز غسل تعمید گرفته و در اسپانیا ماندند. اما دستگاه تفتیش عقاید برای راستی آزمایی ایمان این افراد، در قرنهای شانزده و هفدهم به آنها مشغول بود.[57]
تفتیش عقاید در قاره آمریکا
زمانی که اسپانیا نیمی از قاره آمریکا را تحت تسلط خود داشت، دستگاه تفتیش عقاید حوزه نظارتی خود را به آنجا نیز گسترش داد و مردمی که از اسپانیا به آمریکا مهاجرت میکردند تحت نظر جاسوسان این دستگاه قرار داشتند. در این زمان پروتستانیسم نیز رشد کرده و به فهرست بدعتهای دستگاه تفتیش عقاید اضافه شده بود. هر کسی که عقایدی خلاف کلیسای کاتولیک می داشت و یا از نژاد یهودی بود و یا حتی با یک زن بومی ازدواج میکرد محاکمه شده و اموالش مصادره و بخشی از آن به اسپانیا منتقل میشد. شخص خاطی نیز سوزانده میشد.[58]
دستگاه تفتیش عقاید در اسپانیا بسیار قوی عمل کرد و به دلیل وحشتی که ایجاد کرده بود مردم را نیز با خود همراه کرد. در قرنهای هجده و نوزده با حذف بدعتکاران و پروتستانها، کم کم کسانی که به دلیل مسائل الهیاتی و اختلاف نظر با کلیسای کاتولیک به دادگاه های تفتیش عقاید سپرده میشدند کم شدند. تا جایی که بین سالهای 1780 تا 1820 یعنی در مدت چهل سال، از پنج هزار نفری که به این دادگاهها سپرده شدند فقط شانزده نفر مشکوک به عقاید پروتستانی بودند.[59]
مجازات بدعتکاران
زندانیان در زندانهای اداره مقدس به اشکال مختلفی شکنجه میشدند تا اینکه اعتراف کنند. این شکنجه ها باعث میشد بسیاری از کسانی که زنده میماندند و نهایتا آزاد میشدند فلج شوند و یا دردهای جانکاهی را برای همیشه تحمل کنند. آنها باید آنچه مامور تفتیش عقاید میخواست را اعتراف نمایند، در غیر اینصورت شکنجهها بدتر و خطرناک تر میشد و بسیاری در زیر این شکنجه ها جان میباختند. اما بودند کسانی که بعد از اعتراف در زیر شکنجه، حرف خود را پس میگرفتند و مجددا شکنجهها را تجربه میکردند.[60]
انواع مجازاتها
مجازاتهای سبک تر
مجازاتهای دستگاه تفتیش عقاید در کشورهای مختلف و قرون مختلف متفاوت بود و بستگی به نوع گناهی که فرد انجام داده بود داشت. بعضی از آنها سبک و برخی بسیار سنگین بودند. جنسیت و سن و سال نقشی در تخفیف مجازاتها نداشت. گاهی فرد گناهکار (از نظر دستگاه تفتیش عقاید) مجبور بود در دوره های عبادتی شرکت کند، گاهی دوره های عبادت برای همه عمر طبق برنامه باید انجام میشد. یا اینکه یک دوره روزه داری انجام دهد. یا اینکه از خوردن غذاهای گوشتی و فرآورده های حیوانی برای مدتی، یا برای تمام عمر خودداری کند. مجازات دیگری که وجود داشت پوشیدن یک لباس رو، با علامت ضربدر زرد به نشانه گناهکار بودن بود. این هم مانند موارد قبل ممکن بود برای یک دوره، یا تمام عمر انجام شود.
مجازاتهای سنگین تر
مجازات دیگر شلاق زدن بود. این شلاق زدن میتوانست در ملاء عام و یا در کلیسا به دست کشیش صورت گیرد. تعداد ضربات نیز از یک ضربه تا دویست ضربه متغیر بود.[61] مجازات دیگر سفرهای زیارتی اجباری بود. فرد را به سفرهای زیارتی میفرستادند و باید مراسمی را در کلیساهای مسیر و همینطور در مقصد انجام میداد و تائید کشیش آنجا را میگرفت و باز میگشت. گاهی نیز فرد را به سفر زیارتی با پای برهنه محکوم میکردند.[62] مجازات دیگر زندان بود. گاهی نیز به دلیل نبود جا در زندان، فرد را به حبس خانگی یا زندانی شدن در محوطه یک صومعه میفرستادند. اما همه محکومین اینقدر خوش شانس نبودند، و هزاران نفر تمام عمر خود را بدون آزادی مشروط در سلولهای تاریک سپری کردند.[63]
روش دیگر مجازات، کار اجباری در کشتی پارویی بود. فرد گناهکار را برای مدت ده سال برای پارو زدن به کشتی انتقال میدادند. مبتکر این مجازات، شاه «فردیناند» بود که به طمع به دست آوردن ملوان ارزان، این مجازات را ابداع کرد.[64] مجازات دیگر، مصادره اموال بود. فرد گناهکار تمامی اموال خود را از دست میداد. حتی تمامی معاملاتی که با دیگران انجام داده بود نیز از اعتبار ساقط میشد. برای همسر و فرزندان او نیز هیچ چیزی باقی گذاشته نمیشد. اما در بعضی از موارد برای جلوگیری از مرگ فرزندان، آنها را به کار میگماردند.
اعدام، اشد مجازات
اما اشد مجازات، اعدام از طریق سوزاندن بود که برای افراد بدعتکار یا کسانی که قبلا توبه کرده و مجددا بازگشته بودند اجرا میشد. اما کلیسا برای اینکه مسئولیت را از گردن خود بردارد این موارد را به دادگاه دولتی میسپارد و به صورت نمایشی از دادگاه دولتی میخواست که از خونریزی پرهیز کند. دادگاه دولتی نیز فرد را به مرگ از طریق سوزاندن در آتش محکوم میکرد تا خونریزی نشود! اما در آخرین فرصت از طریق افراد خداترس و مومن، از فرد گناهکار میخواستند که توبه کند و به آغوش کلیسا بازگردد و نان عشاء ربانی را بخورد. اگر فرد توبه میکرد، کلیسا از روی بزرگواری او را می پذیرفت و از دادگاه دولتی میخواست که اول او را خفه کند و بعد بسوزاند تا فرد رنج کمتری ببیند.[65]
عجیب ترین نمونه که نشان از طمع و حرص دستگاه تفتیش عقاید است بیرون آوردن و سوزاندن استخوانهای مردگانی است که حتی یک قرن قبل مرده بودند.[66] با اینکار تمام اموال آنها که به وُراث رسیده بود به نفع کلیسای کاتولیک و دستگاه تفتیش عقاید مصادره میشد. مواردی که ذکر شد فقط مختص کشور اسپانیا نبود. بلکه در فرانسه، هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، فرانسه، پرتغال، آلمان و ایتالیا نیز مرسوم بود.
قربانیان مشهور این سیستم
در دوره هفتصد ساله تفتیش عقاید در اروپا و آمریکای مرکزی و جنوبی، چند میلیون نفر محکوم شدند و صدها هزار نفر نیز اعدام شدند. نام تمام آنها ثبت نشده است. بسیاری از اسناد نیز در انقلاب فرانسه از بین رفت. به همین دلیل نمیتوان آماری حتی نزدیک به واقعیت نیز در نظر گرفت. از قربانیان معروف این دستگاه مخوف، میتوان به «پطرس والدوس»[67]، «ژاندارک»[68] «ساوانارولا»[69]، «جان هوس»[70] «گالیله»[71] اشاره کرد. البته مورد آخر یعنی گالیله با پس گرفتن عقاید علمی خود از مرگ نجات پیدا کرد.[72] اما مدتی را در رُم در زندان به سر برد و بعد از آن نیز به حبس خانگی محکوم شد.[73]
برچیده شدن دستگاه تفتیش عقاید
دستگاه تفتیش عقاید که برای قرنها در کشورهای اروپایی گسترده شده بود و در هر کشوری با کمی تفاوت، اما یکپارچه عمل میکرد، به یک باره برچیده نشد. بلکه در طی یک قرن اُفول قدرت آن اتفاق افتاد. یکی از بزرگترین حملاتی که به این دستگاه شد انقلاب فرانسه در 1789 میلادی بود. فرانسوی ها طی بیست و پنج سال اروپا را درنوردیدند و با تسلط بر کشورهای اروپایی آنها را از زیر یوغ دستگاه تفتیش عقاید آزاد کردند. زندانهای این دستگاه را ویران کرده ابزار شکنجه را از بین بردند و زندانیان را آزاد نمودند.[74] اما بعد از شکست ناپلئون، مجددا در بعضی از کشورها این اداره راه اندازی شد، اما به دلیل از بین رفتن ساختمانها و تجهیزات و سیستم اداری خود، قدرت سابق را نداشت. اما در کشورهای اسپانیا، پرتغال و ایتالیا تا نیمه قرن نوزدهم، یعنی تا سال 1852 همچنان دوام آورد.[75]
کلام آخر
دستگاه تفتیش عقاید که برای یک پارچه سازی عقیده مردم برپا شده بود به دستگاه رعب انگیزی تبدیل شد که در خدمت حرص و طمع حاکمان محلی و پاپهای فاسد بود. برای قرنها این دستگاه در دل میلیونها انسان وحشت ایجاد کرد و صدها هزار نفر را محکوم نمود، اما هیچگاه نتوانست به پیروزی دست یابد و امروز از آن دستگاه پر هیبت چیزی باقی نمانده است. به قول تاریخدان «برنارد همیلتون»[76] “ایمان و عقیده اجباری ناممکن است.”[77] و گذشت زمان این موضوع را ثابت کرد. دستگاه تفتیش عقاید در همه مناطقی که برپا شد دچار فساد و کژروی شد و از هدف اولیه خود که بازگرداندن بدعتکاران به دامان کلیسا بود، به دستگاه مصادره اموال تبدیل شد تا عطش ثروت اندوزی خود و حاکمان محلی را فرو نشاند.
مسیحیانی که خود، دو هزار سال قبل بر صلیب کشیده و سوزانده میشدند، برای گرفتن اموال مردم، دستور سوزاندن آنها را صادر میکردند. جفا شوندگان، تبدیل به جفا کنندگان شده بودند. بیشترین ضربه را در این قرون پروتستانها متحمل شدند. اما کلیسای کاتولیک با تکیه بر دستگاه تفتیش عقاید هیچگاه نتوانست مسیحیت پروتستان را مانند «کاتارها» از بین ببرد و نهایتا شکست خورد و این بازوی قدرت را از دست داد.
نویسنده: رامین باقری
می 2022
[1] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 10
[2] همان منبع، ص 10
[3] همان منبع، ص 10
[4] همان منبع، ص 10
[5] همان منبع، ص 10
[6] ارل ای کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ.انتشارات ایلام، ص 211
[7] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 11
[8] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 200
[9] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 11
[10] Languedoc
[11] اقتباس شده از واژه یونانی Katharoi
[12] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 191
[13] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 18
[14] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 191
[15] آن ماری بی بار، دایرة المعارف مصور مسیحیت، انتشارات سایان، ص 192
[16] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 20
[17] همان منبع، ص 21
[18] محمد صادق احمدی، تاریخ کلیسا، انتشارات پژوهشکده باقرالعلوم، ص 228
[19] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 20
[20] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 22
[21] همان منبع، ص 23
[22] دانلد دی اسمیتون، کلیسا: از پنطیکاست تا اصلاحات، انتشارات ایلام، ص 254
[23] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 24
[24] Dominican
[25] همان منبع، ص 25
[26] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 26
[27] همان منبع، ص 26
[28] تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، انتشارات فرزان، ص 195
[29] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 27
[30] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 194
[31] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 28
[32] همان منبع، ص 28
[33] همان منبع، ص 31
[34] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 34
[35] همان منبع، ص 34
[36] همان منبع، ص 35
[37] همان منبع، ص 35
[38] همان منبع، ص 36
[39] همان منبع، ص 36
[40] همان منبع، ص 37
[41] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 40
[42] همان منبع، ص 41
[43] همان منبع، ص 52
[44] همان منبع، ص 52
[45] همان منبع، ص 53
[46] همان منبع، ص 53
[47] همان منبع، ص 56
[48] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 59
[49] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 196
[50] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 59
[51] همان منبع، ص 60
[52] Ferdinand Aragon
[53] Isabelle
[54] پاتریسیا بریل، تاریخ مذهبی اروپا، انتشارات اطلاعات، ص 378
[55] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 62
[56] همان منبع، ص 62
[57] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 69
[58] همان منبع، ص 70
[59] همان منبع، ص 75
[60] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 50
[61] همان منبع، ص 82
[62] همان منبع، ص 82
[63] همان منبع، ص 83
[64] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 88
[65] همان منبع، ص 89
[66] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 196
[67] (رهبر فرقه والدوسیان) دانلد دی اسمیتون، کلیسا: از پنطیکاست تا اصلاحات، انتشارات ایلام، ص 256
[68] Joan of Arc
[69] جان الدر، تاریخ اصلاحات کلیسا، انتشارات نورجهان، ص 91
[70] همان منبع، ص 89
[71] Galileo Galilei
[72] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، صفحات 97 تا 126
[73] عباس رسول زاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 198
[74] دِبورا بَکراش، تفتیش عقاید، انتشارات ققنوس، ص 130
[75] همان منبع، ص 133
[76] Bernard Hamilton
[77] Hamilton, The Medieval Inquisition
منابع
احمدی، محمد صادق. تاریخ کلیسا. انتشارات پژوهشکده باقرالعلوم. قم. چاپ اول 1396
اسمیتون، دانلد دی. آرمان رشدی. کلیسا: از پنطیکاست تا اصلاحات. انتشارات ایلام 2018
الدر، جان. تاریخ اصلاحات کلیسا. انتشارات نورجهان. تهران. 1326
بار، آن ماری بی. حبیب بشیر پور، معصومه انصاری. دایرة المعارف مصور مسیحیت. انتشارات سایان. چاپ دوم. تهران. 1396
بریل، پاتریسیا. محمد جواد محمدی. تاریخ مذهبی اروپا. انتشارات اطلاعات. تهران. 1396
بَکراش، دِبورا. مهدی حقیقت خواه. تفتیش عقاید. انتشارات ققنوس. چاپ هشتم. تهران. 1397
رسول زاده، عباس. باغبانی، جواد. شناخت مسیحیت. انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی. قم. 1389
کرنز، ارل ای. آرمان رشدی. سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ. انتشارات ایلام 2018
لین، تونی. روبرت آسوریان. تاریخ تفکر مسیحی. انتشارات فرزان چاپ پنجم 1396